بی من مرو دور از من ، که عمر این دنیا کوتاه است.
شلاق ِ نگاهت ، چه بی شرمانه ِ تنم را می کاود.
در عجبم ، چرا با ناله های حسین حسین کردن آن مرد ، چشمانت تر نمی شود.
عصبی می شوم ، ناراحت می شوم ، بغضم می شکند ، سر در گم و دیوانه می شوم
ولی تو ، این را نمی دانی .
نوشته هایم را میسوزانم ، خاکسترش را به باد می سپارم... تا نرسد به
دست تو نوشته ای.