دوست دارم روزها بخندم ،بخندم بخندم که در آخر غش کنم از خنده، دوست دارم فقط فقط بگردم ،شاد باشم بپرم برم هوا ،حس کنم به آسمون نزدیکم ، بی خیال همه چی و همه کس فقط خودم و خودم باشم ولی.. بنگر ببین دور ورم رو ،زندگی رو ببین.. ملت بی حس رو ببین همه چی یخ کرده منجمدم می کنه ،از گفتن حرف های دلم هراس دارم ، کسی نیست .. درها را می کوبم ..جوابی نیست ، تو بنگر این زندگیست ..چون ستم دیده ای آرام کنار دیوار با ترس راه خانه را پیش گرفتم ، تو بنگر ببین .. فرش خانه ، دیوارهای سرد خانه ،سکوت محض مرا می کشت .. تو بنگر به گذشتِ...به کودکی که بی دلیل کتکها نوش جان می کند ، اثر هایشان را بر تنم ببین تو چی می دانی ؟ بنگر ببین این بغض لعنتی که نمی شکند،چشمهایت رو باز کن ببین دخترکی زیر بار زندگی کمرش خم می شود ، تو بنگر ببینم چگونه شادی کنم ؟ تو بنگر در چشمهای من و چرایش رو بگو ؟ چرا زندگی این گونه است؟