سوفی

یک قدم دیگر مانده تا مرگ

سوفی

یک قدم دیگر مانده تا مرگ

۹

 

شاید روزی تو را  ، مثل ستاره در آسمان گم کنم. 

 

 

 

۸

 

 از تو می پرسم دنیا چه رنگ است؟ 

در جوابم خندیدی و گفتی که دنیا بی رنگ است...  

 

 

 

۷

 

میمیرد من و تو ، بین غوغایِ زمستان. 

 

 

 

۶

 

تو را رها خواهم کرد ، از خوابهای شبانه ام. 

 

 

 

۵

 

در خیابانها به تنهایی پرسه می زنم،به ویترینها زل می زنم،انگشتانم سردی شیشه ها  

رو لمس می کند،از نو شروع می کنم بازم می روم به انتهای خیابان می رسم 

 به آن مرد می نگرم چه آرام سیگارش  را دود می کند...کاش من هم مانند آن سیگار   

دود می شدم .