سوفی

یک قدم دیگر مانده تا مرگ

سوفی

یک قدم دیگر مانده تا مرگ

۴۶

 

شب،وزش نسیم بهاری،آسمون پر ستاره، نعره های زن همسایه... چقدر خوش می گذرد. 

 

 

 

۴۵

  

چرا در میان این سبزیِ بهار ، پوچی ِ مضمنی هست؟؟ 

 

 

 

۴۴

 

عید را ، برای قاه قاه خنده های همسایه دوست دارم. 

 

 

۴۳

 

 

 خداحافظ تمامی روز ها ، خداحافظ تمامی خاطرات شاد و تلخ ، خداحافظ  تمامی  فکر های گذشته، خداحافظ تمامی  بن بست های بسته ، خداحافظ آنچه بود و گذشت... خداحافظ 89 . 

  

سلام سال 90... 

 

 

۴۲

 

وقتی از خرد فرمایشات رئیس و شرکت مذبور راحت میشوم ، سر از خیابون در میارم  

ولوله و شلوغی خیابان و رفت و آمدها ، چانه زدن های خریداران ، تن زدن های پشت  

ویترین همه و همه  یاد آور آن است که سال جدیدی در راه است ... نفسم می گیرد 

 و به آن می اندیشم ... چرا خانه ی کوچک ما ، بوی از بهار در آن نمی پیچد؟