از آن سوی پنجره ، صدای شادی و هلهله می آید، صدای شیطتنت های کودکان ، صدای
خنده های جوانان،گویند شب یلداست... شبی تاریک و طولانی، اما من... در سکوتی محض
پشت پنجره نشسته ام ، در بین آغوش سرد دیوار های خانه به بیرون می نگرم.
سلام...کجایی؟؟
سلام...
کجایی؟؟