غریبا
سجاده را جمع کرده ام
قبله را از یاد برده ام
اما کفر نگفته ام...
دور از تو نشسته ام
مستانه ، خنده ای سر داده ام
اما شرابت را نخورده ام ..
باران خیس خیسم کرد
خیسی آن تخت نشینم کرد
اما هنوز تو را از یاد نبرده ام .
سلامشعر قشنگی بودشاید بشه گفت که مناجات قشنگی بود
سلام/ممنون.
و اورا هم هز یاد خواهی برد .....
شاید...
پستت خیلی خصوصی بود
جدی!
و این یعنی معرفت .... تمام .
تمام.
دریغا.../
دریغ...
جاتون خالی خواهد بود!در ضمن آینده ی خوبی برای این وبلاگ وجود داره!یه نظر از یه حقیر/
دوستان جای ما/ممنونم از نظرتون.
حس های مختلف و عمل های متفاوت با شرایط...قشنگ بود !
ممنون.
کلا تو که هرکاری دلت میخواد کردی...یهو اونم فراموش کن هم خیال خودت رو راحت کن هم خیال اون رو... :)
کاش به این آسونی بود...
اما هنوز تو از یاد نبرده ام :|
ممنون
چترها را ببندیموبا دلی پر از سکوتبه ضیافت قطره های باران برویمو بگذاریم باران گناهان مان را بشویداز ریشه بشویدنگاه خسته مان رازیر باران تازه کنیمچرا که فرداموسم طلوع پاک رویاهاست...
حسی جنون آمیز.
سلام
شعر قشنگی بود
شاید بشه گفت که مناجات قشنگی بود
سلام/ممنون.
و اورا هم هز یاد خواهی برد .....
شاید...
پستت خیلی خصوصی بود
جدی!
و این یعنی معرفت .... تمام .
تمام.
دریغا.../
دریغ...
جاتون خالی خواهد بود!در ضمن آینده ی خوبی برای این وبلاگ وجود داره!یه نظر از یه حقیر/
دوستان جای ما/ممنونم از نظرتون.
حس های مختلف و عمل های متفاوت با شرایط...
قشنگ بود !
ممنون.
کلا تو که هرکاری دلت میخواد کردی...یهو اونم فراموش کن هم خیال خودت رو راحت کن هم خیال اون رو... :)
کاش به این آسونی بود...
اما هنوز تو از یاد نبرده ام :|
ممنون
چترها را ببندیم
وبا دلی پر از سکوت
به ضیافت قطره های باران برویم
و بگذاریم باران گناهان مان را بشوید
از ریشه بشوید
نگاه خسته مان را
زیر باران تازه کنیم
چرا که فردا
موسم طلوع پاک رویاهاست...
حسی جنون آمیز.